ای کاش دختر نبودم ، ای کاش هیچگاه به دنیا نمی آمدم ، این تنها جملاتی ست که از پستوی ذهنم خارج می شوند و بر این کیبورد زهوار در رفته جاری می گردند ، ای کاش هیچگاه پا به عرصه این زندگی که در آن هیچگونه آزادی ندارم نمی گذاشتم ، کاش در این سرزمین پست به دنیا نمی آمدم ، که حقوق هیچکس در آن مشخص و تبیین شده نیست ، من خواستار آزادی ام در حالی که حتی همین لپ تاپ کهنه هم از آن من نیست ، هیچ چیزی ندارم و کوچکترین نشانه ای از استقلال از من ستانده می شود ، من هیچ چیز ندارم ، چشمان سالمی ندارم که مطالعه کنم و حتی معده سالمی برای تغذیه ندارم ، کوچکترین نشانه ای از حیات از من ستانده شده و قدرت تکان خوردن ندارم ..
چه اتفاقی برای من افتاده ؟ آیا قدرت رشد و باروری به من داده شده ؟ آیا از حقوقی برخوردار بوده ام که دیگران نبوده اند ؟ هیچ ، که حتی حقوق اولیه خودم نیز از من پس گرفته شده ، به چه جرمی ؟ به جرم دختر بودن ، به جرم ضعیف بودن ، جسمی که کتک خور آن ملس ست ، که هر گونه کتک جسمی و روحی را تحمل کرده ، که هنوز جای میله های آهنین بر بالهای خسته روحش درد می کند ، که هنوز از شدت رنج های دیروز در عذاب ست ، که هنوز هر چه می دود نمی رسد ..
ای کاش دختر نبودم ، ای کاش قدرت آزادی داشتم ، ای کاش می تنوانستم نفس بکشم ، قدرت سخن گفتن ندارم چون یک دخترم و دختر در این سرزمین اینطور زاده شده ، کسی که هر چه باشد صدایش زیر ست و در مقابل حمله نامردان ضعیف ، کسی که حتی در مقابل نزدیکانش یارای مقاومت ندارد و نمی تواند حرفش را بزند ، هنوز هم که هنوز ست برای کوچکترین بخش های زندگی خصوصی اش تصمیم گرفته می شود و هر گونه تخطی از این تصمیمات مساوی ست با مرگ ، مساوی ست با برچسب خوردن و آزار دیدن و کتک خوردن ، هر گونه حرف و صحبتی مساوی بی حیائی و بی حرمتی ست و هیچ چیزی وجود ندارد ، قوانین نقض می شوند اما به تو ربطی ندارد ! همه بر خلاف تو زندگی می کنند اما به تو ربطی ندارد ! همه می برند و می خورند و خوش می گذرانند اما به تو ربطی ندارد ! چه جسارتی ؟! چرا فکر کردی می توانی اظهار نظر بکنی در مورد زندگی خودت ؟ چرا فکر می کنی اجازه داری برای خودت تصمیم بگیری ؟ چرا فکر می کنی زندگی تو به دیگران ربطی ندارد ؟ چرا فکر می کنی ای کاش هیچگاه به دنیا نیامده بودی ؟ چرا فکر می کنی ای کاش دختر نبودی ؟
این ها به تو ربطی ندارد ..