چشمان نرگس

ما پیش همدیگر نیستیم

جمعه, ۱ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۵۲ ب.ظ

ندانستیم و با ندانستنمان فکر کردیم می توانیم کار شاقی بکنیم . ننوشتیم و فکر کردیم با ننوشتنمان ، با نگفتنمان ، با انجام ندادنمان اسطوره خواهیم شد .  دانستیم و به روی خودمان نیاوردیم . گفتیم و بلند بلند به حرف های صد من یک غازشان خندیدیم اما آخرش باز هم ما بودیم که هشتمان همینطور گرو نهمان مانده بود و ما بودیم که از خنده های بلند می ترسیدیم . دائی راست می گفت . سقف آرزو هایت که کوتاه بشود بزرگترین فاجعه عالم رخ داده است . آرامش که نداشته باشی و ته قلبت همیشه ی خدا محض یک چیز مزخرف بلرزد یعنی تمام . یعنی بلند شو برو کشکت را بساب و کاری به کار دیگران نداشه باش .

با محمد که حرف کمی زدم ته دلم داغ شده بود . یک جور گرمای مزخرف که آدم را از پا در می آورد . بالای پله ها ایستاده بودم و از خلوت پیش آمده به بهانه دیر رسیدن دانشجو ها استفاده کرده بودم تا به او زنگ بزنم . برایش از همین گرمای کشنده بگویم . بگویم دوست دارم خیلی زود برسم به خانه . برسم به خانه خودمان و او گفته بود امشب را توی مهمانسرا خواهد ماند چون از قبل گفته برایش جا رزرو کنند و امشب تا 8 کلاس دارد . گفته بودم دوست دارم بمیرم و اشک توی چشم هایم جمع شده بود و تمام صدائی که از ته حلقم در می آمد همان اوهوم مسخره بود به پاسخ حرف های او .

نفهمیدیم و توی همان زیرزمینی که یک روز مریم راجع بهش ازمان سوال کرده بود جا ماندیم . چقدر فاصله هست میان آدم ها . خودمان را به نفهمی زدیم و از حجم فاجعه ای که  ممکن بود اتفاق بیفتد بی خبر بودیم . برای خودمان فال گرفتیم و به نتایجش دل خوش کردیم . امروز اینجائیم .

دلمان همدیگر را خواسته بود . دلمان برای همدیگر پر کشیده بود وقتی راجع به پروژه حرف می زدیم ؛ دلمان غنج زده بود برای خنده های همدیگر ؛ برای ناراحتی های همدیگر و همیشه ی خدا تنها کسانی بودیم که حرف همدیگر را می فهمیدند . همیشه ی خدا خودمان می ماندیم . خودمان ...

چقدر ناراحت شده بودیم و حسادت کرده بودیم ... من به م و او به ح . من خودم را پشت یک لبخند فیک پنهان کرده بودم و او خودش را پشت سریع راه رفتنش و نگاه نکردنش و کت و شلوار سرمه ای رنگ طنازش ...

حالا اینجائیم .  اینجا ؟ نه من اینجا هستم و او جای دیگری ست . جای آدم های دور . جای آدم های دیر . جای غریبه ها .

  • نرگس نظری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی